و الان زمانی ست که شدیدا کشش دارم سمتِ کوتاهیِ مو آن هم نه کوتاهِ الکی!! از آن کوتاه های به غایت کوتاه!!! که وقتی خواستم دستم را حلقه کنم دور گردنم هیچ چیز لای انگشتانم وول وول نخورد!!!
جوری کوتاه شود که موجودِ خفیفی مثل پنــز هم کسر شأنش شود که روی موهایم بنشیند.
جوری کوتاه که انواع و اقسام یون های منفی و مثبت نفوذ و دخالت شدید پیدا کنند بر روی سلول های خاکستری مغزم و مطالبِ درسی را مثل کبک شکار کنند و روی سیم های قاطی نشده ام کباب کنند و روز امتحان مثل دون به مرغ دادن اطلاعات را روی ورقه ی امتحان بپاچند...
آنقدر کوتاه که مداد پشت گوشم بند نشود و پِقّی بیوفتند توی کوشم!!
موی کوتاهی که در حال بلند شدن است بدترین مرحله ی رشدِ موست.چرا که نه می شود آن را بست!!! نه می توان باز گذاشت!!!
چیزی به بیست سالگی نمانده!!!
باید نو شد...!!