بلاگفا را ایمن ترین طبیعتی می دانستم که توی سن هفده،هجده سالگی،بنای آلونکی تر و تمیز را در آن نهادم،و دارا شدم،دارای مالکیتی شخصی نسبت به تایپ ها و واژه ها،و به قولا،مدام در حال بلومینگ و ثبت نوسانات زنده گی...آن هم در طیِ هفت،هشت سال،با رشته ای طویل از آرشیو که هر سال نگاه می کردم و هر ماه را چونان غنچه ای سر بسته باز می کردم و محتویاتِ آن می چشیدم.
هنوز هم به آنجا دلبسته و وابسته ام،با همه ی پوسیدگی هایش،هنوز هم مردمک هایم نگران بر هم نریختن قالب و سایز درست تصاویر است...
آه،که حالا ما کاربرانِ مصیبت زده ی بلاگفا به این جا مهاجرت کرده ایم،ها؟آن هم بدون اسباب و اثاث...هوم...
اکنون در مرحله ای از عمر هستم که دیکر هیچ فقدانی را با صدا داد نمی کشم،بر آنم که بشوم نقطه.ساکت و ساکن.بر آنم.سخت،برآنم...