کله ام در مانیتور کامپوتر... دست هایم در حال لی لی کردن روی کیبورد... ناگهان بی آنکه منتظر باشم بوی باران تازه و حرارت سردش می خورد به مشامم... مثل نابینایی شده ام که نمی بیند...ولی حس می کند... و این جاست که باید گفت: لطیف آنست که احساس شود...بی چگونگی...