ای که به شب هام صبح سپیدی بی تو کویری بی شامم من ای که به رنجام رنگ امیدی بی تو اسیری در دامم من   گاهی باید بی هیچ حرفی هندزفری ها را از گوش در آورد و بر روی پست مطلب جدید کلیک کرد و نوشت.....نوشت برای ماندن....ماند برای زیستن...و زیست برای او... دی ماهِ پارسال همین موقع ها،فصل امتحاناتمان بود....۶۰ کیلومتر راه را میپیمودیم تا برسیم به مدرسه ای که باید امتحاناتمان را میدادیم....وقتی به مقصد می رسیدیم،هر روز میبایست به ۳ نفر پیامک ارسال می کردم که من رسیدم...چقدر خوشمان می آمد خدایی!!!   بافتنی را دست و پا شکسته،تا حدودی یاد گرفته ام...از خانم همسایه...امروز بعد از ظهر....یک عالمه برایم مایه گذاشت،وقتی میدید من هاج و واج نگاهش می کنم تسلیم نمیشد به هر طریقی که ممکن بود میخواست من یاد بگیرم....پشت سرم می نشست،دستانش را می آورد جلوی صورتم،تا من از زاویه ی خودم ببینم و تصور کنم که این دست ها،دست های خودم است تا خوب تکنیک ها را به خاطر بسپارم....................حس می کنم با بافتنی می توانم با دنیایی که مادرم در آن بزرگ شده بود ارتباط برقرار کنم،حس می کنم با بافتنی ارج و قرب فراوانی در خانه پیدا می کنم،مسخره به نظر می رسد ولی این حس را دارم که من با این دو میل و این کلاف،می توانم به دنیای دو نفر،یا شاید هم بیشتر نفوذ کنم...دو نفری که همه اش تفاوت های دنیایشان با دنیای من موجب سوزش در روح و جانم میشد...نمی دانم شاید باز هم از این حس های نصفه شبیست که صبح از یادم پـــــاک می شود و سال دیگر،وقتی بر میگردم و آرشیوم را میخوانم از خنده روده بر می شوم............... خلاصه همین را میخواستم بگویم که من در شرفِ یادگیریِ بافتنی،به صورت کاملا حرفه ای می باشم.... اگر رفتم دانشگاه،توی خوابگاه،شب ها،برای یک مخاطبِ نامعلوم،چیزی شبیه یک شبح،جوراب می بافم(یا حداقل چیزی شبیه به جوراب)....   بچه ی همسایه امروز در فلشمان یک عـــــالمه آهنگ و خرت و پرت ریخت....!!! چندیشان را گوش دادم و خیلی چسبید....!!! خیلی حال می دهد وقتی به یکباره یک خروار آهنگ،مفت و مجانی می گذارند کف دستت و تو تک تکشان را گوش میکنی و گلچینشان می کنی و آنقدر گوششان می دهی که حالت از هرچی آهنگ است به هم بخورد.....یک زمانی بود هی آهنگ دانلود می کردیم،آهنگ هایی که نمی دانستیم ارزش دانلود کردن را دارند یا خیر....امما دیر زمانیست که از این فاز آمده ایم بیرون و آخر هفته ها فلش خالی مان را میگذاریم کف دست بچه همسایه و بچه همسایه گونی گونی آهنگ تحویلمان می دهد و ما به اصطلاح،خر کیف می شویم.........!!!   امروز اتفاقی افتادیم در گوشی مامان و باز یک عــــالمه عکس خانوادگیِ قدیمی که خودمان تا بحال ندیده بودیم را یافتیم...!!! در کوچه پس کوچه های منوی موبایلش این ها جا داشتند و ما نمی دانستیم...!! به قول مامانم: اِ اِ اِ اِ....!!!!   جلسه ی گیتار این هفته خوب بود...آهنگ Love Story را با تکنیک فلاژوله،با نهایت درایت و ظرافت،اجرا نمودیم(البته اول هایش)!!! استاد تایید کردند و قرار است دو هفته دیگر تست مرحله ی دوم را بدهم و شیرجه بزنم در مرحله ی سوم....!!!! هورا....!!!!!! (حس می کنم خیلی شخص مهمی هستم،خیلی خودم را میخواهم بگیرم و حس یک کاراته باز را دارم که کمربند قهوه ای گرفته!!! خاک بر سرمان کنند با این افکار شیکمان!! ای خدا....)!!!   دیروز بعد از ظهر یک جنگ نرم بین من و دختر همسایه صورت گرفت که منجر به بحث اس ام اسی تا پاسی از شب شد،جالب اینکه همکلاسی قدیمی مان هم همان موقع هوس شوخی کردن کرده بود...شارژمان هم که متعلق به اس هست همش....!! زرتی تمام می شود...!! نمی دانم چطور است اینقد زود تمام میشود....!! وقتی تمام میشود خودم را تصور می کنم که کنار خیابان ایستاده ام در حال فروش گل نرگس...!! البته از دیشب این جرقه در ذهنمان ایجاد شد توسط آقای پدر...!! خدا خیرشان بدهد،هر شغلی را تصور نمودم الّا گُل فروشی.....!!!!! تجربه ی بس ناگواریست،ته کشیدنِ شارژ....خودم به شخصه حس می کنم قدرت ندارم،هرچه بشتر شارژ در گوشیِ وا مانده ام بریزم احساس قدرت بیشتری می کنم گرچه خاموش هم باشد....!!! اساسا شارژ مثل پول است دیگر،کیف پولت پر باشد پرواز می کنی و اگر خالی باشد،دیگر چه بگویم... اگر همین جوری ادامه دهم کار می کشد به بحث های سیاسی و اقتصادی،که گفتم:من نمی دانم چه می گویم.....!!!   امشب هوا کمی سرد است....!!! پاهایمان در شرفِ منجمد شدن است....!!! بلوز و شلوار مشکی به تن کرده ایم عینهو خفاش....!! و نشسته ایم پای کامپیوتر و مطلب تایپ می کنم....چرت و پرت....!!!   خوابمان گرفته ولی میخواهیم آهنگ گوش دهیم!!! کلی آهنگ....!!! میخواهیم امشب خودمان را خفه کنیم با آهنگ.....!!!     با تو به هر غم سنگ صبورم بی تو شکسته تاج غرورم با تو یه چشمه،چشمه ی روشن بی تو یه جادم که سوت و کورم....   کاش میشد با نوشته ها فریاد زد....!! اما نمی شود!! خاصیت نوشته همین است!!! ..... ای که به شب هام صبح سپیدی بی تو کویری بی شامم من ای که به رنجام رنگ امیدی بی تو اسیری در دامم من پ.ن:کاش ما کاربران بلاگفا می توانستیم در هر مطلبمان یک آهنگ را هم بگنجانیم!!! مثل جعبه ی جواهر،که درش را باز می کنیم و یک ملودی را می شنویم.... با نگاه کردن به مطلب،آهنگ هم به اجرا در می آمد... با صدایی نرم و سبک....   پایان