منتظر یک صدای قشنگ در ناحیه ی تحتانیِ گوش هایم هستم.....
که بگوید:
آزاد...............!!!!!!!!!!!!!!!!
از این لحظه به بعد.....دنیایت باز است...!!
برو و در جاده بتازان....!!!!
آهنگ هایت را نجویده قورت بده...!!!!
صدای تلویزیون را تا آخر بلند کن....!!!!
به صدای نجواهای خودت گوش بده و از ته دل بخند!!!
سرت را بگذار روی کتابت و صدای مچاله شدن برگه ها را گوش کن...!!!
خمیازه بکش خمیازه های روشن!!!
هر حرفی را فقط ۱ بار بشنو...!! آن هم نیمه تمام...!!!
دنیایت را باز کن....!!!
پرواز کن...!!
از این لحظه به بعد آزادی....
از این لحظه به بعد....
گوش هایت دیگر طبیعی می شنوند...
سرت دیگر سنگین نیست....
حالا می توانی پوچیِ مغزت را با تمام وجودت لمس کنی....!!!
اگر این صدا بیاید...
همان موقع از خوشحالی گلدان را در فرق سرم می شکنم....!!!
تا صدای شکستن گلدان برود در گوشم....در سرم...
گوشم خالی شود از هر چیزی که نمی دانم چیست....
اما دیرگاهیست دارد اذیتم میکند....
و ادای طبیعی بودن در می آورد.....
که گوش هایت سالمِ سالم است....!!!
لعنتی...!!!!
پ.ن:
پارسال کور بودیم....
امسال کور و کر...!!!!
۹۱/۰۱/۲۴
۰
۰
مینا