ای کاش این درد و دل های دخترانه جوری طراحی میشد که بتوانی راحت... دستت را زیرِ چانه ات بگذاری و فقط گوش بدهی..... او حرف بزند و تو تجسم کنی...بدون اینکه حتی نگاهت را به نگاهش بدوزی..... او خودش را بریزد وسط و تو خرده شیشه هایش را زیر چشمی تماشا کنی..... او فریاد و تو سکوت.... تو سکوت و او فریاد..... .... آخر سر هم بلند شوی...گرد و غبارهای مانتویت را بتکانی... کیفت را بندازی روی شانه ات...  راهت را بکشی و بروی...