بعد از چنــــــــــــــــد سال امشب از بتادین استفاده کردم...!!! خاطراتم زنده شد اصلش...!!! سوزش زخمم از یادم رفت وقتی شریانِ نارنجیِ شفق گونه اش روی پوستم سُر میخورد.... آخرین ملاقاتمان وقتی بود که من به خاطرِ دوستِ بی معرفتم دستم بخارپز شد و در بیمارستان... توسط یک آقای پرستار خبره دستم با بتادین شست و شو شد.... فکر می کنم حدودِ ۳ سالِ پیش بود...... حال امشب بعد از ۳ سال زیارتش کردیم...!!! چشممان به جمال دیدنش روشن گشت...!!! بس که کم مریضی کشیده ایم تا که به قدرِ مثقالی سرما میخوریم... به مدح دواهای تلخ و اکبیرمان برمیخیزیم و تا که جاییمان زخم می شود در مدح بتادین!!!   پ.ن:دندان ما زخوردن نعمت تمام ریخت....!!! مسئولان رسیدگی کنند لطفا...!!!