به نظرم این پاییز دارد یک کمی خشن رفتار می کند...!
یکی صبح های زود،یکی ام ساعت ۶ عصر به بعد قشنگ تیغ سرمایش پوست آدم را قلقّی می کند...!!
اینجا هم که ما زندگی می کنیم،پاییزش خشک است...!! خشک و خشن!!! و همین خصیصه اش است که به یاد ماندنی ترش می کند...!
...
چقدر بد است که نمی توانم به طور روزانه،وبلاگ را آپدیت کنم و بایستی به روش آهسته ولی پیوسته حرکت کنم...باعث می شود خیلی چیزها از یادم برود و دست خالی بروم...
صندلی عقب،ماشین و جاده مجموعه عواملِ زیست محیطی ای هستند که بستر مناسبی برای رشد انواع و اقسام تفکر های اینجانب می باشند و من خیلی این محیط را دوست می دارم به خصوص در روزهای جمعه.
حال،از آن مجموعه افکاری که در صندلیِ عقب،ماشین و جاده طراحی نمودم،تنها یکی - دو تا از آیتم هایش در ذهنم مانده.
یکی شکستنِ لیوان و ریختنِ چایی بر روی فرش خانه ی عمو جان و دیگری،تصمیمی بزرگ،مبتنی بر اینکه:از این به بعد سعی کنم بیشتر شنونده باشم تا گوینده.
حال پرداختن به دو آیتمِ بالا زیاد لازم نیست.چرا؟ چون اولا که عنوانِ آیتم ها خود گویای همه چیز است و ابهامی در کلمات و جمله بندی وجود ندارد تا به شکافتنِ بیشترِ موضوع متوسل شویم و دوما اینکه توضیحاتِ بیشتر گاهی موجب کسل کنندگیِ مطلب می شود و چه بسا که در خیلی از موارد،کم گویی خود موجب جذابیت بیشترِ مطلب می گردد و در این جا اطناب کاملا بی جاست.و سوما اینکه گاهی شرایطی وجود دارد که نویسنده را مجبور می کند برای حفظ آبروی خویش و برای حراست از ته مانده ی عزّتش،مطلب را به پایان برساند و برود بخوابد.
۹۱/۰۷/۱۴
۰
۰
مینا