بیش از دو روز است که در منزل به سر می بریم و سعی در پر کردن اوغات فراقتمان داریم.به یاد ایّام تابستان چندی فیلم می بینیم و به تماشای خواب های بعد از ظهرمان قیام می کنیم.گاهی هم احساس های گناهِ مزاحم به سراغمان می آید که یک کتابی چیزی برداریم بخوانیم تا حداقل ۳۰ دقیقه از ۲۴ ساعت شبانه روزمان را با رنگ سبزِ مفید بودن آغشته کنیم. دیروز صبح دو قصیده از ناصر خسرو را خواندیم هر کدام ۴۵ دقیقه طول کشید.لذتی حاصل شد از خشکی و خود شیفتگیِ ناصر خسرو که همگان را مسخره می کند به جهت علاقه به گل و بلبل...!!! خوشمان می آید شاعرِ الکی خوشی نیست!!!تمام شعر هایش یک چارچوب حساب شده و منطقی دارد اگرچه گاهی اعصاب آدم را درگیرِ از خود راضی گری اش می کند ولی برای رژیم درسیِ من درست نیست که روزانه بیش از ۴ قصیده از ناصر خسرو را بخوانم!!! نمی شود که آدم در یک وعده،هم روی یک مقاله ی سنگین و دشوااااار کار کند و هم قصیده های قلمبه سلمبه ی ناصر خسرو را بخواند!!! یکهو دیدید وزنِ آدمی از ۴۷ به ۶۷ صوعود کرد!!! به هر حال ما که امروز روزه ی درسی گرفتیم و اصلا هم تصمیم نداریم روزه مان را در راهِ کسبِ علم بشکنیم...!!! خداوندگارمان از ما راضی باشد!! ما را کافیست!!! ما را چه به علم و معلومات؟! در عنفوان جوانی،به جای بالا بردن آسمان خراش هایمان در محله های برینِ بهشت،برویم بچسبیم به چهار تا قطعه ی کاغذِ کاهی که گاهی استخوان قلمِ گاو هم قاطی اش می کنند؟! نو نو ایت ایز ایم پاسیبل!!! نِ ور!!! هوووووم!!! متعجبم از اینکه چرا اتاقِ انتهاییِ مهمانخانه مان انقدر خش است و ما را به یاد سال های ۱۳۷۹ می اندازد؟! چه رازی در این اتاق نهفته است؟! تنها منطقه ای که اجازه ی ورود با دمپایی رو فرشی وجود ندارد در خانه ی ما،همین اتاقِ انتهاییِ مهمانخانه است...!!! همیشه ی خدا هم تمیز است!!! یک دانه تراشه ی پاک کن،یا دانه ی انار،یا پوست پسته در این مکان یافت نمی شود!! هیچ گاه!!! تردد بسیار کم است و هوای تازه ای دارد،وسایلِ اضافی مثل مداد استدلر یا بطریِ خالیِ نوشابه در آن به چشم نمی خورد و جک و جانور هم در آن حوالی نمی پلکد...هرچه جک و جانور هست یک راست می رود می افتد زیرِ پرده ی حریرِ شیری رنگ و دارِ فانی را وداع می گوید!! جایی گرم و نرم و راحت،برای یک فوتِ آبرومندانه و شرافتمند...!!! یک مقاله ی نُقلی: مقدمه: یک سری به ذهنم رسید بروم دستورِ زبانِ محاوره ی دهه هفتادی ها را جزوه کنم.فکر نمی کنم تعداد صفحه هایش متجاوز از ۵ صفحه شود!! این دستورِ زبان خاص تقریبا دو سال است که وارد زبانِ محاوره ی جوانانِ میهنِ اسلامی مان شده و بسیار در افعال طویل،ایجاز آفریده.به طور مثال...عبارت:دارم آهنگ گوش می دهم...طی فرایندِ سماعیِ صرفی و اشتقاقی،به این صورت در می آید:موزیک می گوشم. یا مثلا عبارت:حوصله ام سر رفته=>حوصلم سرید. یا عبارت:بهم زنگ بزن/با من تماس بگیر=> بزنگ این کلمات و عباراتی که در فوق ذکرشان رفته،بین اجناسِ مختلف جامعه عمومیت دارند.(بین جنس مونث و مذکر) اما یک دستور زبانِ خاصِ دیگر هم هست که فقط و فقط بین مونث هایی با محدوده سنی ۱۲ تا ۲۳ سال کاربرد دارد که به عنوان مثال عبارت:چه کار می کنی،طبق عملیات های فوقِ تخصصیِ اشتقاقی و ادغامی!! می شود:تیتال می تنی؟! یا مثلا عبارت:زیبای من=>خوجملِ من و عباراتی از این دست...!!! نتیجه گیری: و خلاصه هدف از این مقاله ی کوچک،این بود که ثبت شود برای آینده،تا ما بیشتر به تحولاتِ زبانی مان پی ببریم. فهرست منابع: استاتوسِ آیدی های روم کامنت های وبلاگ های شکلک و آیکون مطالب وبلاگ هایی که درشان جشن تولد برگزار می شود   پ.ن:ما تا وقتی مامانمون از پا ظرفشویی دل نکنه نمی فهمیم به کدامین هدف پا در این هستی گذاشته ایم!!