به تازگی از اتاقِ مطالعه،یا از روی آن روفرشیِ ممنوعه در انتهای اتاقِ پذیرایی، از درونِ یک تارِ گرانقدر،صدای آهنگِ آشنایی در فضای منزلمان می دود که در خُردی،پدرمان برایمان لالایی اش را می خواند...زمانی که منزلمان یاس ۱ بودُ سه چرخهُ موکت های خاکستریُ نرده های سبزِ مجعدُ حدیثُ گاراژُ...خلاصه...ما را نم نم نمی برد به آن دوران،بلکه قشنگ دو دوستی بلندمان میکندُ پرتمان می کند به آن زمان و آن حالُ هوا. . .
این آهنگ برای من یک آهنگِ خاص است؛برای مادرم آهنگِ یک سرهنگِ اعدامی؛برای خواهرم معنا و مفهمومِ خاصی ندارد،برای پدرم اما؛دارد.
۹۱/۱۱/۰۷
۰
۰
مینا