هواپیما تکونای شدیدی می خورد...مث یه اسباب بازی که تو دست یه پسر کوچولوی شیطون وژ وژ کنون تو هوا می چرخه... زن و شوهری میونسال روی صندلی جلوی ما نشسته بودن. وقتی به سلامت فرود اومدیم شوهر به زنش گفت:" خانوم ما می تونیم چند سال دیگه هم کنار هم زندگی کنیم"