در اثنای نشخوار کردنِ یک لقمه ی تلخُ بدمزه در جلوی یک صفحه ی مستطیلیِ نورانی،یک ظرفِ لوزی شکلِ پر از تکه های شلُ ولِ ترشیِ انبه که بویش از دورادور بینی را نوازش می دهد،به پیش می آید...در همین بین از توی صفحه ی مستطیلیِ نورانی صدای گلوله می آید،لقمه ی تلخ با چشمانی بسته جویده می شود تا صدای گلوله تمام شود.یک دستِ کوچکِ لزجِ شور سعی می کند مژه ها را از هم باز کند.عکسِ فیلم جین ایر ظاهر می شود.آقای راچستر و جین ایر در باغ مشغول قدم زدن هستند.هنوز آن لقمه ی تلخ پایین نرفته صدای لابه ی یک زن می آید که می گوید:دختر من لیاقتشو نداره که اینجوری بمیره.خواهش می کنم بذار ما بریم....ترشیِ انبه چهار زانو روبرویم تا خورده...