بنده از آن دسته بال هایِ آبیِ شیشه ایِ فاقدِ فرشته ای هستم که روی یک سطحِ مدورِ صافُ صیقلی شده،به حالتِ یک رقصنده ی مبتدیِ هنوز گرم نکرده،با یک سری استخوان هایی که هنوز آنقدر به کمالُ پختگی نرسیده اند تا بتوانند تمام اوزانِ ابناء بشری،از رگُ پی هایت گرفته تـــا شبکه های اتصالیُ انفصالیِ روحُ جسدت،را تحمل کنند،ایستاده ام.این که می گویم ایستاده ام نه آن ایستادنی ست که بر فرض مثال،هر از گاهی دماغم را موردِ نواختِ خویش قرار دهم،یا اینکه مثلا فرض بفرمایید،چشمم را موردِ خارشِ شدیدُ حدید قرار دهم.نه.
...
داشتم میگفتم که بنده از آن دسته بال های آبیِ شیشه ای فاقدِ فرشته ای هستم که باید کوک شوم.وقتی که می گویم باید،بدانید که این بایستن،نه آن بایستنِ از نوعِ معمولی اش است،از همان بایستن هایی که مضمونشان اینست:باید امروز بروم و کارتِ عوضیتم را بگیرم.نه.
بیش از نیمی از سال،مثلِ حلزونِ صورتی باب اسفنجی روزگار می گذرانم.همان قدر بیچاره،همان قدر رقّت انگیز...
تویِ یک ماده ی لزجِ سنگینِ بی اکسیژنِ خاکستری،مثل یک کرمِ شب تاب از وسط نصف شده،زندگی می کنم.
نیمِ دیگرِ سال را مثلِ آناستازیا،دخترِ تزار(نیکلای دوم) روزگار می گذرانم،همان قدر وحشی،همان قدر بی انگار،همان قدر بی پروا...
توی یک کوله پشتیِ پر از پاستیل های نازنازی،پر از حیات،پر از شعرُ نستعلیق،مثلِ یک پروانه ی از وسط نصف نشده،زندگی می کنم.
...
طبقِ بررسی هایِ مو شکافانه ای اینجانب،برای اینکه دانسته شود این دوگانگی،این تضادِ فاحشِ بی هنگام،ریشه در کدام پدیده های اینجهانی ام دارد،نتیجه این شد:
بی تفاوتی.
این واژه به ظاهر یک واژه ی سبک و بی مغز به نظر می آید،بر وزن مثلا بی مسقطی!! تا این حد.اما این واژه می تواند یک کرمِ شب تابِ از وسطِ نصف شدهِ مسلولِ عفونی را،به یک پروانه مبدل سازد.
...
اصلا یک نصیحتِ خواهرانه از من به شما:
اگر در زندگیِ شخصی تان،عزیزانی دارید که بی نهایت از شما متنفر هستند،یا بی نهایت دوستتان دارند،ازیشان ساده نگذرید.اما اگر عزیزی،نسبت به شما بی تفاوت بود،این مجوز هم اکنون از من به شما صادر،که:سریعا به فکرِ جور کردنِ یک اسلحه به اضافه ی یک صدا خفه کن باشید.
ما دردِ این زخم را کشیده ایم.گاهی خالقمان،ما را بی هیچ سبب از بندِ اسارت خویش می رهاند و خیلی مهربانانه حالی مان می کند:
AS YOUR MAKER
I RELEASE YOU
و اینگونه است که از وسط نصف می گردیم.
اما این روند،روی خوبی هم دارد:
وقتی که آن خالق،زبانِ انگلیسیُ فرانسوی را می گذارد کنارُ به زبانِ خودم می گوید:
خوبی دیگه؟
و اینگونه است که پروانه می شویم...
۹۲/۱۰/۱۵
۰
۰
مینا