یکی از مراتبِ زندگانیِ آدمیزاد،شاملِ روزهایی می شود که از یک ثانیه ی به خصوص آغاز می گردندُ به یک ثانیه ی به خصوصِ دیگر ختم.
تنها راهِ گذرانِ این روزها هم چیزی نیست جز همان خواب.همان چیزی که رضا عطاران از آن به "بی وزنی" یاد می کند.
این روزها غالبا با احساسِ تشویش همراه هستندُ فرد،در آغازِ صبح و پایانِ آن عموما با یک سری پریشان حالی های ناآگاهانه روبرو می گردد.
تمایلِ شدید به فرا رسیدنِ روزِ اعلام نتیجه و معلوم شدنِ تکلیف(هرچند ناخوشایندُ دل خراش)از عوارضِ این روزهاست.
یکی از عوارضِ تلخُ غیر قابلِ اجتنابِ روزهای مذکور،دست به دامن شدنِ به حس های ششمُ قدرتِ پیش بینیِ آینده ی نزدیکِ اینُ آن است که در هفتاد درصد موارد غلط از آب در می آیند و بدبختی اش همین جاست که به هیچ وجهِ من الوجود نمی توان روی این نظریات حسابی باز نمود.
از علائمِ عودِ این روزها،می توان از حساس شدن چشم نسبت به نورِ چراغِ میوه فروشی ها و صدای بلندِ تلوزیون یا دستگاه های صوتی نام برد.
بی حسی و کرختیِ گوشت ها و کش آمدنِ استخوان ها و چروکیده شدنِ رگ ها و خاکستری شدنِ رنگ خون از جمله علائمِ ظاهریِ این روزها هستند.
علائم معنوی هم که شاملِ عدم انگیزه گی،عدمِ شوقندگی،عدمِ احساس های حاویِ ذوق،نبودنِ توشُ توانِ کافی برای جاسازیِ جزواتِ مفروش بر کفِ اتاق،بی اعتنایی نسبت به زیباییِ گل های زرینِ تزیین شده توسطِ مامان روی شمعدانی ها،بیزاری از همه ی هم سنُ سالان،نداشتنِ سرعتِ عملِ کافی برای به موقع بستنِ شیرِ آب،نداشتنِ پیش زمینه ای در ذهن راجع به واژه ی "زندگی" و...
فردِ مبتلا به این روزها معمولا بعد از هر بار وارد شدن به منزل،بدونِ هیچ مقدمه ای،سریعا به سراغِ تکنولوژی می رودُ با ولعِ خاصی چشمانش را روی یک عدد،یعنی همان 9 خیره می کندُ دندان به هم می ساید.و در هنگامِ جویا شدنش از این احوالِ وخیم می گوید که اعمالش دستِ خودش نیست.
حالاتِ متناقضُ دیوانه وارِ فرد طوری ست که گویی در هر لحظه منتظرِ یک پاسخ است.از یک جایی.یک پاسخِ جانانه،گویی که برای این بیدار می شود که بتواند انرژی های مثبتُ پر مهرش را به جهان عرضه کند و خواستنش را با تمامِ وجود بیرون بریزد.و به تبعِ همین عمل،مدام منتظرِ عکس العمل است.
فرد در این روزها بیشتر حالت کسانی را دارند که صرفا زنده اند.و این تازه آغازِ ماجراست...
بیایید برای بهبودِ این فرد ،جبین خویش بر آستانِ آن مهرآفرین بگذاریمُ اگر معرفتِ دعا کردن را نداریم،حداقل برایش فاتحه ای بخوانیم.
والسلام.
۹۲/۱۱/۰۳
۰
۰
مینا