لب خندی طـــــــــــــولانی،اَت دِ بیگینینگ آو بیکام اِ باترفلااااااااااااااااااااای.... . شده ام معین الدینِ پروانه! مرقعه های مربعه را از آن قوطیِ ویژه گذاشته ام سینه ی دیوار!! با متعلقات و خیلِ خدم و حشم اش!! گذاشته بودمشان برای دوخت بر دامنِ آتی.خرج شد.تمامش به خدمت جانِ جهان رفت!! آخر این جیمِ ما کلش واس ماس!! تمامِ مام ماس ماس آخه!! به هر روی،زِ دیاری دور...نوایی دو رگ می آید.چونان خوابی خوشِ منتهی به ششِ صبح!!و اندر زیرِ این زلفان حرارتی می آید به گرما...پف کنیدش.و از فولدرِ سی دیِ درایو نوایی خوش،به هندی.می نوازد.مثل همیشه می نوازد.مصادف شده  با نُتِ من.دُ رِ می نا  سل لا سیِ من.پف کنیدم.به خنکای یک جسمِ پاک.جسمی چون او.صاحبِ اثری چون من!زِ این شبِ سه شنبه که به عکس یکشنبه بر من آسان گذشت،ضیافتی از این شاهانه تر نمیشد پرداخت!! صبحِ فردا ستارگانی ز دور دست ها به نظاره ی ما خواهند آمد.ریز ریز...زِ برای جمعِ کلام،زِ یک بالم شکوفه ای تراویده.باشدش که بماند.