از رخوتناکیِ تمام شدنِ سریال ها حالم به هم میخورد.یک فصل از آن دِ لاور،به ضربِ چشم بر هم زدنی تمام شد.و حالا کوکی ها هم تمام شده اند.بشقابش را همین چند دقیقه پیش شستم. از روزگارانی که شب ها با یک فیلمِ ناب با یک خوراکیِ منحصر به فرد خودم هستم و خودم خیلی خوشم می آید.از بهترین چراغ های چشمک زنِ عمرِ من به حساب می آیند. حالا که سریالِ نابی مثل او تمام شده،باید قناعت کنم به خرده فیلم هایی که از این ور و آن ور دارم.معلوم نیست چه حسی در پسِ خود داشته باشند.