یکی از سرگرمی های این روزهایم شده بازی با ابزارهای علمی و دانش بابا،چونان که گویی همستری را ول کنی توی یک پایگاه مرکزی نجوم،یا یک آزمایشگاه کالبد شکافی،یا میدان طبیعی اعمال طبیعت با سنگ ها.و همین طور آوردن دلایل و توضیحات اختراعی برای پدیده های زمین شناسی.چنان که برای فقر عنصری در نتیجه ی رژیم تبلوری،هیچ توضیحی نیست الا اینکه سنگ خالی از مواد معدنی شده.و همذات پنداری با سنگ ها.و یافتن چهره های آشنا در درون سنگ ها.مثل یک کوارتز خوش تراش شیری رنگ مایل به سفید شفاف،و بهتر است بگویم:مرمری،در چهره ی مامان.و سنگی را که دارای یک روکش کدر و مات و درون شفاف و شیشه ای،مثل اسم خودم،مینا. و همچنین از آن طرف،غوطه خودن در دانش غیر عینی و نا ملموس مامان،یعنی هنر.و قرض گرفتن کتاب تاریخ هنر و دریافتن اینکه چرا و چگونه می شود به راحتی،و بدون هیچ زحمتی،به جای واژه ی " بین النهرین" گفت:میان رودان.و چقدر قشنگ و چقدر چونان رود،روان. و هنوز نیافته ام کتابی را که تمام تفسیرهای آثار هنری را در خود داشته باشد. حاصل کلام اینکه،غوطه بخورید،بدون آویزان شدن.آنگاه است که جلا می یابید.باشد که رستگار شویم.