مینو امروز یه تمثال بی صورت کشید که موسیقی توی بدنه ش مثل خون می قُلید،نمی دونستم تو ناخودآگاهم انقدر در پی بی صورتی بودم که تمام عصر داشتم به این تمثال فکر می کردم.الان فهمیدم که چقدر دلم می خواست یه آدم بی صورت باشم،فقط یه خط ِصورت و چونه،بدون مخلفات داخلی،یه چیزی شبیه کروکی.و چقدر دلم می خواست همین طور مبهم باشم،مبهم مثل اون آقایی که تو فیلم "برد من" با شخصیت اصلی صحبت می کرد و عجب صدایی داشت،توی این فیلم تنها چیزی که به خُلق ام خوش اومد موسیقی متن بود با اون تن و کیفیت صدای اون آدم نامریی ولی پررنگ.دارم به این فکر می کنم که ای کاش یه سوم شخص این فرمتی بودم،مبهم،راز آلود،ولی متاسفانه همیشه ضایع ام،خیلی بیش از حد تابلو ام،اندازه ی یه سیخ کباب کوبیده که افتاده کف تالار پر نور یه جشن عروسی،ضایع ام و خیره کننده،اونم نه از نوع مثبت😢 خیلی دردناک ام😖