بوالعجبا که طبیعت می تواند روحِ یک برادر زاده مثل من و دو برادر مثل عمو و پدرم را به هم متصل سازد و طراوتشان بخشد.شگفتا که جلوه اش تنها در بچه ی کوچکِ یک کاکتوس یا در آبشش های یک ماهی در آکواریوم به زیبایی نمودار ست...
بوالعجبا که طبیعت می تواند روحِ یک برادر زاده مثل من و دو برادر مثل عمو و پدرم را به هم متصل سازد و طراوتشان بخشد.شگفتا که جلوه اش تنها در بچه ی کوچکِ یک کاکتوس یا در آبشش های یک ماهی در آکواریوم به زیبایی نمودار ست...
بعد از بازنشستگی؛باید خیلی چیزها را دور بیندازم...
خیلی شیشه های خالیِ عطرم را؛خیلی خودکارهای بی رنگم را؛خیلی یادگاری های بوگرفته ام را؛خیلی کاغذ ریزه های خاک گرفته ام را؛و خیلی چیزها را باید به آتش بکشم،دفترچه های خاطراتم،نامه هایم،نامه هایت،نامه هایش،جلدهای بی کتاب،نقاشی های بی اصالتِ پاستل و...
جگرم را. . .
بعد از بازنشستگی؛باید خیلی چیزها را دور بیندازم...
خیلی شیشه های خالیِ عطرم را؛خیلی خودکارهای بی رنگم را؛خیلی یادگاری های بوگرفته ام را؛خیلی کاغذ ریزه های خاک گرفته ام را؛و خیلی چیزها را باید به آتش بکشم،دفترچه های خاطراتم،نامه هایم،نامه هایت،نامه هایش،جلدهای بی کتاب،نقاشی های بی اصالتِ پاستل و...
جگرم را. . .
از اولی که پایم را در آن دانشگاه گذاشتم جایگاه خودم را به عنوان یک جانور منفور و رقت انگیز تثبیت کردم و هنوز هم که هنوز است جایگاهم را با چنگ و دندان حفظ کرده ام و هرچه سعی می کنم با این جایگاه مقدس،محبوبیتی به دست بیاورم نمی شود و هی می خوریم به تعطیلی. . .
اما اگر اغماض نکنند با تربیت بدنی خوب کنار آمدم و جایگاهم در آنجا برعکس شد با مقادیرِ ناچیزی حُبّ.
از اولی که پایم را در آن دانشگاه گذاشتم جایگاه خودم را به عنوان یک جانور منفور و رقت انگیز تثبیت کردم و هنوز هم که هنوز است جایگاهم را با چنگ و دندان حفظ کرده ام و هرچه سعی می کنم با این جایگاه مقدس،محبوبیتی به دست بیاورم نمی شود و هی می خوریم به تعطیلی. . .
اما اگر اغماض نکنند با تربیت بدنی خوب کنار آمدم و جایگاهم در آنجا برعکس شد با مقادیرِ ناچیزی حُبّ.