ممکن است من شاهزاده ام را پیدا کنم،اما پدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند.

۲۴ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

She & it

آنقدر کیف می دهد وختی مادربزرگم در غیابم ضمیرِ "این" را برای تخاطبم به کار می بندد و من خود را به شکلِ یک عدد شیشه ی نبینِ جیوه ای در می آورم و در نهایت،به خودم می بالم که وجودم در این دنیا دو بُعد دارد.یکی بُعدِ انسانی،و دیگری بُعدِ مربوط به عالمِ اشیاء...! تا به حال اسمِ همزنِ برقیِ دو منظوره را شنیده اید؟! مصداقِ منست!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینا

She & it

آنقدر کیف می دهد وختی مادربزرگم در غیابم ضمیرِ "این" را برای تخاطبم به کار می بندد و من خود را به شکلِ یک عدد شیشه ی نبینِ جیوه ای در می آورم و در نهایت،به خودم می بالم که وجودم در این دنیا دو بُعد دارد.یکی بُعدِ انسانی،و دیگری بُعدِ مربوط به عالمِ اشیاء...! تا به حال اسمِ همزنِ برقیِ دو منظوره را شنیده اید؟! مصداقِ منست!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینا

ما کا رو نیِ تک...!

این ترم هم دارد کم کم نفس های آخرش را می کشد. . . تقریبا نیمی از دانشجوهای جوهر دار(!) سه شنبه ی هفته ی گذشته کوله هایشان را بر شانه هایشان انداختند و با اتوبوس ها به ولایت هایشان رفتند!!! و ما چُلمنگ ها هنـــوز که هنـــوز است داریم جزوه هایمان را شماره گذاری می کنیم برای جلسه ی بعد!!! خدا زنده نگهمان دارد به حق پنش تن!!! البته ما که خودمان به شخصه فقط یک دلیل برای رفتنمان داریم آن هم اینست که برویم و آن لیستِ حضور و غیابی که استادِ بزرگوارمان به دستان با کفایتمان سپرده بودند را تحویل دهیم و اگر هم خدا خواست یک امتحانکِ شفاهیِ شاهنامه را هم بدهیم و اگر ستاره ی بختمان به فالِ نیک افتاد واپسین صفحاتِ داستان رستم و اسفندیار را با بیانِ شیوای استاد بشنویم و سه شنبه هم سری به مبادی العربیه بزنیم و خلاص!! فقط همین!!! که در پسا پرده ی این همه مشقت برای صبحِ زود بیدار شدن ،انگیزک هایی هم خوابیده اند برای جامه ی عمل پوشانیدن به تصمیماتِ مربوطِ به وظایفِ صله ی ارحام...!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینا

ما کا رو نیِ تک...!

این ترم هم دارد کم کم نفس های آخرش را می کشد. . . تقریبا نیمی از دانشجوهای جوهر دار(!) سه شنبه ی هفته ی گذشته کوله هایشان را بر شانه هایشان انداختند و با اتوبوس ها به ولایت هایشان رفتند!!! و ما چُلمنگ ها هنـــوز که هنـــوز است داریم جزوه هایمان را شماره گذاری می کنیم برای جلسه ی بعد!!! خدا زنده نگهمان دارد به حق پنش تن!!! البته ما که خودمان به شخصه فقط یک دلیل برای رفتنمان داریم آن هم اینست که برویم و آن لیستِ حضور و غیابی که استادِ بزرگوارمان به دستان با کفایتمان سپرده بودند را تحویل دهیم و اگر هم خدا خواست یک امتحانکِ شفاهیِ شاهنامه را هم بدهیم و اگر ستاره ی بختمان به فالِ نیک افتاد واپسین صفحاتِ داستان رستم و اسفندیار را با بیانِ شیوای استاد بشنویم و سه شنبه هم سری به مبادی العربیه بزنیم و خلاص!! فقط همین!!! که در پسا پرده ی این همه مشقت برای صبحِ زود بیدار شدن ،انگیزک هایی هم خوابیده اند برای جامه ی عمل پوشانیدن به تصمیماتِ مربوطِ به وظایفِ صله ی ارحام...!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینا